یک موویز

پس از ربوده شدن بابانوئل، رئیس امنیت قطب شمال، کالوم دریفت باید با بد نام‌ترین شکارچی جایزه‌ بگیر جهان به نام جک اومالی در یک ماموریت هیجان‌ انگیز و خطرناک برای نجات کریسمس متحد شوند...

ادامه داستان قبلی شزم، خانواده ای از قهرمانان نوجوان به رهبری بیلی بتسون با دختران اطلس مبارزه می‌کنند...

اندی پسربچه ایست که کلی اسباب بازی دارد و درمیان آنها وودی کلانتر را بیشتر دوست دارد و با او بازی می‌کند. در دنیای اسباب بازی‌ها وودی از همه محبوب تر است. در جشن تولد اندی، او یک آدم فضایی به نام باز لایتیر هدیه می‌گیرد. حالا اندی باز را بیشتر از همه اسباب بازی‌ها دوست دارد. وودی در جمع اسباب بازی‌ها محبوبیت خود را از دست داده‌است و این امر باعث درگرفتن رقابتی شدید بین باز و وودی شده است.

جان و جین اسمیت زوج جوانی می باشند که ظاهرا زندگی آرام و حتی یکنواختی دارند. اما هر دو در دو گروه رقیب به عنوان آدم کش فعالبت دارند، و برای کشتن همدیگر اجیر می شوند. حال زمان افشای اسرار است و زن و شوهر رو در روی یکدیگر قرار می‌گیرند...

یک دلقک‌ ماهی به نام مارلین، در مورد پسرش نیمو زیادی حساس است. او پسرش را در اقیانوس گم می‌کند و در پی ‌آن با کمک ماهی به نام دوری به جستجوی نیمو می‌پردازد. به تدریج و پس از یافتن نیمو او متوجه می‌شود که نباید آنقدر مته به خشخاش بگذارد.

هیولاها قدرت شهرشان را با ترساندن کودکان افزایش می دهند. اما آن‌ها به طرز وحشتناکی از این می ترسند که توسط بچه ها آلوده شوند. از این رو وقتی یک بچه وارد شهرشان میشود، اختلال بزرگی در شهر به وجود می آید و…

آملی دختری معصوم و ساده لوح در پاریس با احساس است. او تصمیم می گیرد به اطرافیان خود کمک کند و در این راه عشق را کشف می کند...

قاپ زنی؛ فیلمی جنایی کمدی به نویسندگی و کارگردانی گای ریچی در مورد محیط جایی زیرزمینی لندن است. برد پیت، جیسون استاتهام و بنیسیو دل تورو از بازیگران فیلم هستند. «تورکیش» (استاتهام) و «تامی» (گراهام) از بوکسوری ایرلندی به نام «میکی» (پیت) می خواهند تا در یک مسابقه ی مشت زنی شکست بخورد. از طرف دیکر یک گنگستر روسی، «باریس» (سره بدزیا) که از گنگستری دیگر «فرانکی» (دل تورو) می خواهد که از طرف او روی مسابقه شرط بندی کند و در عین حال از صاحب یک مغازه ی گرویی نیز می خواهد تا با هم دستان کودنش پولهای شرط بندی را بدزدند…

«خانم توییدی» یک مرغ داری را می گرداند که اکثر ساکنانش به زندگی کوتاه و یک نواخت شان، یعنی تخم گذاشتن و سرانجام به غذای اصلی روز یکشنبه ی آدم ها تبدیل شدن، تن داده اند. اما «جینجر» به دنبال زندگی بهتری است و مدت هاست به دنبال راهی برای فرار می گردد…

داستان یک فروشنده بیمه است که می فهمد تمام زندگی اش در واقع یک نمایش تلویزیونی است...